درویشی و طفلی
درویشی و طفلی |
خبر: مقام شماره 1: سفرهای استانی در زمان تبلیغات ریاستجمهوری ادامه مییابد.
جهت تنوع هم که شده، میخواهم حکایتی را از گلستان سعدی نقل کنم تا مردم بدانند ما خودمان برای خودمان اردیبهشت ادبیات تاریخ پارسی هستیم و به روی خودمان نمیآوریم: «روزی، درویشی به راهی نشسته بود همی. طفلی، شوخ چشم و بسیار بیملاحظت، سوی او آمد همی و همی گفت او را: «هی، درویش، تو خود همی ندانی که نبباید بر سر راه مردمان بشینی، برخیر و برو سوی دگر بشین و راه را برخلق مبند همی. درویش بسیار از گفتار سخت طفل شاکی گشت همی و چون بیم آن داشت که در مقام کلکلیدن با طفل کم همی بیاورد، کلوخی برداشت و چون بزی به دنبال پسرک کرد همی و همی گفت: «تو طفلان دگر کلهم فیالاجمعین عوامل خارجی هستید بارها و بارها در مقام شوخی و مطایبت مرا بدین یادآوری نمودهاید همی. اما من بیدی نباشم همی که بلرزم با آن بادها همی» و کلوخ را به سمت نشیمنگاه پسرک پرتاب کرد همی.» در هنگامه انتخابات، طفل روی برگه رایش نوشت: «من به کسی رای میدهم که در مقابل نقد منصفانه نشیمنگاه آدم را کلوخ مال نکند.»
خبر: مقام شماره 2: دیدارهای مردمی راهی موثر برای رسیدن به اهداف انتخاباتی است.»
عجب! همینطور تصادفی و بدون دخالت دست، حکایت بعدی به شرح ذیل است:
«درویش که اصولا روی nerve «نرو» آدم ها زیست میکرد همی، دوباره رفته بود همانجا همی و به صورت چهارزانو نشسته بود. طفلی، که اینبار پیام اصلاحات را درک کرده بود همی، سراغ درویش رفت و او را سرزنش همی کرد که چرا راه خلق را بسته دارد همی، درویش زیر چشمی او را نقل کرد همی، و گفت: «فرزندم، بیا و بنشین با هم مکالمت کنیم. این دم انتخاباتی شگون ندارد همی که ما با شما کلکل نماییم. پس بیا یا من تو را متقاعدت کنم همی، یا اصلا توبه من رای بده ما شما را راضی میکنیم همی!» طفل که فکر نمیکرد درویش با او اینطور رفتار کند همی، در هنگام انتخابات روی تعرفه رایش نوشت:
«من به کسی رای میدهم که کلا ما را نشمینگاه فرض نکند.»
تبصره: کاش مرشد بچههای مدرسهای (همان طفلان!) را همانطور که اتوبوس اتوبوس برای استقبال میآوردند برای رایدادن هم آورد. امان از این قوانین دستوپاگیر.